ای ساقی بلا ز شراب تو سوختیم


با آن که آتشیم ز آب تو سوختیم

در شب گذشت عمر و ندیدیم روی صبح


ای بخت از گرانی خواب تو سوختیم

پایت رکاب پرور و دستت عنان نواز


از غیرت عنان و رکاب تو سوختیم

طالع نگر که گرم عتاب آمدی و ما


نا برده لذتی ز عتاب تو سوختیم

از گرمی محبت ما سوخت شرم یار


ای عشق جلوه کن نقاب تو سوختیم

از خود روانه ایم به معمورهٔ عدم


عرفی تحملی ز شتاب تو سوختیم